چگونه فردی خاص باشیم؟
فردی خاص بودن، انسان خوبی بودن، توانا بودن، درخشیدن.. اینها دغدغه هایی است که کمتر کسی در عمر خود به آن فکر نکرده باشد. بویژه نسل جوان که در ابتدای راه زندگی قرار دارد از این نوع دغدغه بیشتر دارد. جوانان پس از کسب علم و دانش رسمی و اشتغال به یک حرفه برای تامین نیازهای زندگی خود اغلب در سنین بعد از 25 سالگی که زندگی آنها وارد یک دوره جدید می شود کم کم به این صرافت می افتند که چطور می توانند بر رشد و توسعه خود سرمایه گذاری کنند. ورود به محیط کار، اقدام برای ازدواج، وارد شدن به گروههای اجتماعی محیطهای جدیدی هستند که فرد می خواهد در آنها بدرخشد.
پیشتر در مقاله ای با عنوان چگونه شخصیت جذابی داشته باشیم روشهای تاثیر بر دیگران را توضیح دادیم. در این نوشته می خواهیم راههایی را جستجو کنیم که علاوه بر جذابیت ما را از دیگران متفاوت کرده و از ما انسانی ارزشمندتر بسازد.
فردی خاص بودن چیست؟ چه نیست؟
اگر بخواهیم خاص بودن را در یک جمله تعریف کنیم باید بگوییم خاص بودن یعنی خودمان باشیم. البته خود توسعه یافته مان. تا زمانی که بتوانیم این خودمان بودن را حفظ کنیم و تلاش نکنیم شبیه دیگران شویم جامعه ما را خاص به حساب می آورد. وقتی تلاش می کنیم این ویژگیهای منحصر به فرد را توسعه دهیم در واقع می خواهیم از حداکثر ظرفیت خود استفاده کنیم. وقتی به حداکثر ظرفیت خود می رسیم به خاص ترین نسخه خود تبدیل شده ایم. شاید اینطور بتوان گفت در جایگاه درست قرار گرفته باشیم و در حال انجام کار درست باشیم.
یکی از ویژگیهای خاص گونه انسان این است که هر فرد حاوی ویژگیهای منحصر به فردی است که فقط خود او دارای آن است و هیچ فرد دیگری مشابه او وجود ندارد. این موضوع حتی در مورد دوقلوهای همسان که از یک سلول تخم ساخته شده اند نیز صدق می کند. چون از لحظه تقسیم شدن سلول تخم به دو جنین هر کدام راه خود را می روند. چنانکه گاهی یکی از آنها غذای بیشتری را مصرف می کند و هنگام تولد وزن بیشتری دارد. بعد از تولد نیز تا دم مرگ اینها بعنوان دو انسان تجربیات و دانشهای مختلفی را کسب می کنند و شخصیت آنها بصورت مستقل رشد می کند.
نتیجه اینکه:
ما بدون اینکه بخواهیم تلاشی انجام دهیم منحصر به فرد هستیم
و این می تواند منبع بزرگ خاص بودن ما باشد. ولی اتفاقی که می افتد جامعه و نهادهای اجتماعی تلاش می کنند و بعدا خود ما هم کمک می کنیم که به جمع و به دیگران هرچه بیشتر شبیه شویم. این شروع از بین بردن ویژگیهای خاص ما است و کم کم همرنگ جماعت شده و در بین توده ها ناپدید می شویم. یعنی سیستم های تربیتی و آموزشی جوامع بشری بیشتر در این جهت است که از ما انسانهای مشابه بسازد تا انسانهای خاص. به همین دلیل است که وقتی با افرادی که ویژگی خاص را یدک می کشند روبرو می شویم متوجه می شویم که تلاشی فراتر از آموزش رسمی انجام داده اند که اغلب هم از سمت خود آنها بوده است.
پس می توانیم بگوییم فردی خاص بودن یعنی:
- حفظ آن ویژگیهای منحصر به فردی که از بدو تولد با ما بوده است.
- همچنین رشد و توسعه آن ویژگیها در مسیر مثبت.
در یک جمله اینکه هر انسانی بصورت ذاتی خاص است و اینکه هیچ فرمول یا الگوی ثابتی برای خاص بودن وجود ندارد. کافی است آنچه در وجودمان به ارث رسیده را پرورش دهیم تا نتایج آن برای خود، اطرافیان و جامعه قابل رویت باشد.
چرا خوب است انسان خاصی باشیم؟
خاص بودن مزیتهای زیادی دارد. چهار مورد زیر مشخص ترین و مهترین مزیتهای خاص بودن است.
- نخستین و بزرگترین نفع آن رضایت درونی خودمان است. چیزی که غایت هر نوع رشد و پیشرفت است. تمام تلاشهای انسان در نهایت به رضایت درونی خودش منتهی می شود.
- دو دیگر ارزشی است که ما به دیگران و نهایتا جامعه اضافه می کنیم. یعنی کمک می کنیم دنیا جای بهتری برای زندگی باشد.
- سه دیگر محبوبیتی است که از طرف جامعه نصیب ما می شود. دیگران ما را دوست دارند و آنرا بصورت عملی بروز می دهند.
- چهار اینکه ما می توانیم الگو و نمونه برای کسانی باشیم که می خواهند در این راه قدم بگذارند و به خود واقعی شان تبدیل شوند.
چطور فردی خاص باشیم؟
کاوش در کودکی برای یافتن آن انسان خاص
یکی از بهترین راهها برای یافتن نمونه خاص خودمان یادآوری و دقت در سالهای کودکی است. من اسم آن را کاوش کودکی می گذارم. هرچه بتوانیم به سالهای خردسالی تری از خود برسیم بیشتر می توانیم خودمان را بشناسیم. زمانی که هنوز نهادهای جامعه هویت ما را خیلی تغییر نداده اند. پارامترهایی مثبتی مانند اعتماد به نفس، مداومت در کار، شاد بودن، تمایل به انجام کار در زمینه استعداد خاص مان، داشتن آرزوهای بزرگ … و خیلی از چیزهایی که الان در به در دنبال آن می گردیم در آن سالها وجود دارد و می توانیم با یادآوری خاطرات، پرسش از والدین و اعضای خانواده به آن برسیم. یا اینکه ببنیم چه چیزهایی آن روزها در درون خود داشتیم که الان آرزوی داشتنش را داریم.
کشف استعدادهای واقعی خودمان
اگر به هر دلیلی نتوانستیم به خاطرات کودکی مان دست پیدا کنیم، الان می توانیم دست به کار شویم و استعداد واقعی خود را کشف کنیم. ما نمی توانیم از تمام ظرفیتهای خود استفاده کنیم در حالیکه در جهتی متفاوت از استعداد خود حرکت کنیم. این مثل این است که شما از یوزپلنگ بخواهید در آب شنا کند و از ماهی انتظار داشته باشید در خشکی بدود. یا مثلا پروفسور حسابی برای ایران مدال طلای المپیک بیاورد و علی پروین و مرحوم ناصر حجازی جایزه فیزیک بگیرند.
اینها مثالهای خیلی برجسته ای از انسانهایی هستند که در مسیر استعداد واقعی خود حرکت کرده اند. برای کشف استعدادها می توانید نقشهای خود بعنوان فرزند، همسر، پدر یا مادر، مدیر یا کارمند، دوست و همکار یکی یکی بررسی کرده و ببینید در هر کدام از این نقش ها به چه چیزی مشهور هستید. دیگران در مورد شما در هر یک از این نقشها چه می گویند. بهترین عملکردتان در هر نقش چیست.
کشف علایق
با کشف علایق هم می توانیم آن فرد خاصی از خودمان که دنبالش هستیم را پیدا کنیم. علایق سوخت موتور حرکتی ما در زندگی هستند. علایق هم مانند استعداد باعث می شود در زمینه هایی که دوست داریم از سرعت و عملکرد بهتری برخوردار هستیم. وقتی شما کاری که دوست دارید را انجام می دهید خیلی کمتر خسته می شوید و انگیزه و پشتکار بیشتری در آن دارید. در واقع انگار دارید بجای کار تفریح می کنید. چون از انجام آن لذت می برید. دیگر به سپری شدن زمان توجهی نشان نمی دهید. نا امید نمی شوید و نیاز به نیروی اراده برای انجام آن کار ندارید. چون بصورت خودانگیخته به سمت آن می روید.
یافتن ارزشها
ما تا زمانی که بر اساس ارزشهای درونی مان عمل می کنیم کارمان بهترین نتیجه را خواهد داشت و خود از رضایت درونی برخورداریم. عمل کردن در خلاف جهت ارزشهایمان عزت نفس را از ما می گیرد. همواره ندایی از درون به ما می گوید که این راهش نیست. تو داری از مسیر خود منحرف می شوی. ارزشها مانند قطب نمای زندگی هستند. وقتی مهمترین ارزشهای زندگی خود را مشخص می کنیم به هر کاری که دست می زنیم به ما می گوید که در مسیر قطب نما هستیم یا خیر. وقتی بین انجام دو کار تردید می کنیم آن یکی را که در مسیر ارزشهایمان قرار دارد در اولویت قرار می دهیم.
هدف غایی زندگی
چهارمین عاملی که کمک می کند ما خودمان باشیم و از حداکثر توان و ظرفیت مان بهره ببریم تعیین چشم انداز زندگی است. اینکه قرار است نهایتا به چه برسیم. چه کسی شویم. وقتی از این دنیا رفتیم بگویند او که بود.
نتیجه گیری نهایی
اگر در زندگی افراد برجسته جامعه بشری نگاه کنیم این چهار عامل را به راحتی می توان تشخیص داد. چه استعداد و علایقی داشتند. ارزشها و هدف غایی شان در زندگی چه بود.
نکته آخر اینکه لزوما قرار نیست فقط اگر جزو برجسته گان جامعه باشیم تا ما را خاص حساب کنند. خاص بودن یعنی
در جایگاه درست کار درست را انجام دادن
مکانیکی که بهترین خدمات را به مشتریانش می دهد.
باغبانی که بهترین میوه ها را پرورش می دهد.
خانم خانه داری که فرزندانش را به بهترین نحو بزرگ می کند،
نگهبانی که مسئولیتش را تمام و کمال انجام می دهد
همه نمونه انسانهای خاص هستند.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
تاب آوری در شرايط سخت
چطور اراده ام را قوی کنم؟
آیا می توان سختی را از زندگی حذف کرد؟
چگونه بصورت درست از دیگران تشکر کنیم؟
چطور عادت مفید بسازیم؟
رهایی از افکار منفی و مزاحم! چطور افکارمان را مدیریت کنیم؟
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
عاللللی بود ❤️
سپاس فراوان از نظر شما. خوشحالم که براتون مفید واقع شده