رسالت زندگی چیست؟ چطور رسالت مان را در زندگی پیدا کنیم؟
“رسالت زندگی یعنی آن کار یا وظیفه اصلی که قرار است هر انسانی در دنیا انجام دهد”
ما انسانها بر خلاف دیگر موجودات زنده هر کدام موجودی یکتا هستیم. اعضای یک گونه موجودات شبیه به هم هستند و مانند هم عمل می کنند. ولی انسانها هر کدام شان زندگی متفاوت و خاص خود دارند.
اگر به نخبگان بشری نگاهی بیاندازید متوجه می شوید که هیچکس شبیه نیوتن، اینشتین، داوینچی و … نیست. این موضوع دقیقا در مورد انسانهای عادی هم صدق می کند. یعنی هرکس یکتا است و هیچکس شبیه دیگری نیست.
هر انسانی می تواند کاری را انجام دهد که از عهده دیگری بر نیاید. یا یک کار مشابه را به شیوه ای انجام دهد که دیگران نتوانند. این نکته موجب شده است که مفهومی به نام رسالت در زندگی انسان مطرح شود. یعنی هر یک از ما برای انجام وظیفه ای پا به این دنیا گذاشته ایم.
آیا همه رسالت شان را در زندگی پیدا می کنند؟
خیز. متاسفانه درصد کسانی که رسالت خود را پیدا می کنند بسیار پایین است. بهترین آزمون در این زمینه هم میزان رضایت شغلی در جوامع مختلف است. حتی در کشورهای بسیار پیشرفته دنیا هم آمار رضایت شغلی حداکثر به بیشتر از 40 درصد نمی رسد.
این موضوع به چند دلیل اتفاق می افتد:
- نخست اینکه خیلی ها از این موضوع آگاه نیستند و حتی از یکتا بودن خود هم خبر ندارند.
- دیگر اینکه یافتن رسالت در زندگی نیازمند مقداری تلاش، سرسختی، پیگیری و داشتن افق دید بلندتر است.
چون برای رسیدن به رسالت زندگی باید تا حدودی خلاف جریان آب شنا کرد و همرنگ جماعت نشد. که این کاری سخت است و همه به آن تن نمی دهند.
جان گوردون در کتاب “بذرت را کجا می کاری؟” که به “بذرهای موفقیت“ هم ترجمه شده چهار مرحله برای مسیر رسالت زندگی تبیین کرده است: آماده سازی، استقرار، رشد و برداشت.
مرحله آماده سازی: امتحان زمینهای مناسب رسالت زندگی
تمام سالهایی که ما در حال انجام کارهای خارج از رسالت مان هستیم در واقع داریم در مرحله آماده سازی سیر می کنیم. انتخاب رشته تحصیلی در مقطع متوسطه، انتخاب رشته دانشگاه، انتخاب شغل و تغییر شغل همه زمانهایی است که ما داریم تلاش می کنیم زمین مناسب برای کاشت بذر رسالت مان را پیدا کنیم.
در این دوره نوعی عدم رضایت و سرگشتگی را در زندگی احساس می کنیم. کاری که انجام می دهیم ما را قانع نمی کند. دوست داریم کاری را پیدا کنیم که از انجام آن لذت می بریم. این سالها ممکن است به کوتاهی دو سه سال باشد و یا به درازی عمر انسان.
بیشتر انسانها حتی نمی دانند که قرار است در زندگی رسالتی داشته باشند و باید در پی آن باشند. بنابراین از این کار به آن کار می روند، از این شهر به آن شهر می روند، روابط خود را تغییر می دهند و خلاصه اینکه سرگشتگی و عدم رضایت خود را در چیزهای دیگر جستجو می کنند.
هضم تجربه های فراوان
به نظر می رسد گذر از این مرحله نیازمند هضم مقادیر فراوان تجربه در زندگی باشد. تجربیات فراوان باعث می شود فرد به شناخت خوبی از خود و توانمندی هایش برسد. کسی که این مقدار ثابت را در چهار یا پنج سال بصورت فشرده از سر می گذارند خیلی زودتر از فردی که همین مقدار تجربه را در بیست سال کسب می کند.
و کسانی که به دلیل رسیک پذیری پایین در زندگی دست به آزمون و خطا نمی زنند؛ چیزهای مختلفی را تجربه نمی کنند؛ از زندگی و کار خود هم رضایت ندارند، احتمالا هیچوقت در زندگی رسالت خود را پیدا نخواهند کرد.
چند باور نادرست
بعد از دیپلم و هنگام ورود به دانشگاه یا بازار کار باید رسالتم را پیدا کنم!
این باوری کاملا غلط است. خیلی کم پیش می آید کسی در این سن انتخابی کند و تا آخر عمر بر سر آن بماند.
اولین کارم باید رسالت زندگی ام باشد!
این هم باوری نادرست است. همانطور که در بالا گفتیم رسالت معمولا با تجربه های متفاوت که منجر به شناخت خود می شود بدست می آید.
تمام عمرم باید یک رسالت داشته باشم!
رسالت تنها می تواند در یک جهت باشد. ولی حتما دستخوش تغییر می شود. مثلا بیل گیتس الان بجای مدیریت ماکروسافت و کار در حوزه رایانه دارد فعالیتهای بشردوستانه انجام می دهد. ولی هر دو این زمینه ها در یک جهت هستند: کمک به دیگران.
تلاش کافی در یک مسیر
کسانی که حوزه های مختلف را امتحان می کنند ولی در هیچ کدام حداکثر تلاش و کوشش خود را نمی کنند هم خیلی سخت به رسالت خود دست می یابند. لازمه تغییر شغل، رشته دانشی، محل زندگی و روابط نیازمند آن است که فرد به شناخت درستی از آن حوزه و عملکرد خود رسیده باشد. یعنی مطمعن باشد که نمی خواهد آن را ادامه دهد.
مرحله استقرار و کاشت بذر رسالت
مرحله استقرار زمانی است که کوله بار تجربیات شما در زندگی نوعی روشن بینی به شما داده است. تصمیم گرفته اید هر طور شده آن هدف ارزشمند زندگی خود را بیابید. شما بذری که سالها در دست داشته اید را باید در زمینی بکارید. و به آن زمین بسیار نزدیک شده اید.
چند معیار مهم در یافتن هدف بزرگ زندگی
برای اینکه انتخاب بهتری داشته باشید لازم است چند عامل را رعایت کنید:
زندگی هدفمند یا آسوده
یافتن رسالت و انجام آن تطابقی با زندگی آسوده ندارد و نیازمند تلاش و کوشش است. بنابراین لازم است از ابتدا تکلیف تان را با خود مشخص کنید که می خواهید زندگی آسوده ولی پرمهنت داشته باشید یا زندگی هدفمند همراه با سختی ها و نهایتا نتایج ارزشمند.
پیگیری نشانه ها
برای یافتن رسالت باید نشانه ها را دنبال کنید. هیچ اتفاقی در زندگی ما بی دلیل نیست. هر کسی که سر راه ما قرار می گیرد قرار است چیزی به ما یاد بدهد. بنابراین دقت در نشانه ها بسیار اهمیت دارد. شما اکنون آماده هستید و نشانه هایی که همیشه سر راهتان قرار می گرفته است را می بینید.
کمک گرفتن از قلب
همچنین باید از ندای درون پیروی کرد. عقل و منطق را کنار بگذارید و از قلب تان راهنمایی بخواهید. دلیل آن این است که شما قرار است مهمترین علاقه خود را پیدا کنید. علاقه ای که قرار است بقیه زندگی تان باشد و شما با آن در دنیا تغییری ایجاد کنید.
راههای پیدا کردن رسالت زندگی
جستجوی سرنخ ها در گذشته
یک راه خوب برای یافتن هدف زندگی نگاه به گذشته خود است. خانه ای که در آن بزرگ شده اید، مدرسه ای و دانشگاهی که در آن درس خوانده اید، مشاغلی که انجام داده اید. البته قرار نیست شغل و رسالت اصلی تان را در این مکانها پیدا کنید. ولی این ها به شما سر نخ می دهند. علایق شما را به شما نشان می دهند. باید پیدا کنید:
به چه چیزهایی بیشتر علاقه مند بوده اید
چه چیزهایی شما را شاد می کرده است
و در چه کارهایی عملکرد بهتری داشته اید
با دوستان و خانواده خود حرف بزنید و از آنها در مورد توانمندی های خود بپرسید. ببینید چه نظری در مورد توانایی های شما دارند.
یافتن نشانه ها در آینده
سیر در آینده هم می تواند نشانه های خوبی به شما بدهد. ببینید چه کارهایی است که می توانید انجام دهید ولی تا الان به آن توجه نکرده اید.
چه علایقی دارید که هنوز آنها را امتحان نکرده اید. اینها را باید جستجو کنید. بیابید و در مورد آنها اطلاعات دقیق تری کسب کنید.
کار مورد علاقه شما باید حداقل واجد دو ویژگی باشد:
- امکان خدمت رسانی به دیگران در آن میسر باشد. بتوانید به دیگران ارزش بدهید. برای انسانها مفید باشد و زندگی و حال آنها را بهتر کند (علاقه)
- شما بتوانید در آن تفاوت ایجاد کنید. یعنی طوری آن را انجام دهید که دیگری نتواند. یا حداقل شما جزو بهترینها باشید (توانمندی)
یک هشدار مهم
مغز ما همیشه فرصت های پیش نیامده و اتفاقات آینده را بهتر از حال در نظر می گیرد. یعنی خوشبختی را در آینده جستجو می کند نه در زمان حال. بنابراین حواستان باشد که آینده فقط قرار است به شما ایده بدهد. چشم شما را روی فرصت های جدید باز کند. ولی قرار نیست شما در آینده خوشبخت باشید.
این مقاله را هم از دست ندهید: چطور شغل دلخواهم را پیدا کنم؟
برگشت به زمان حال
حال که گذشته و آینده را بررسی کردید و ذهن تان در مورد علایق، استعداد و توانمندی های تان شفاف شده با تمام توان روی کاری که انجام می دهید متمرکز شوید. هر کاری که انجام می دهید، چه شغل کارمندی، تحصیل یا کسب و کار شخصی خود را با دقت بررسی کنید. از خودتان بپرسید
آیا در این کار بهترین خود بوده اید؟
آیا با تمام وجود آن را انجام داده اید؟
آیا برای موفقیت در آن همه کارها را انجام داده اید؟
پاسخ من همین الان این است که خیر. شما هنوز تمام فرصتهای موجود در این زمینه را امتحان نکرده اید. هنوز در این کار بهترین خود نبوده اید.
فرقی نمی کند شما حتی اگر بیکار هم بوده باشید باز هم این مساله برای شما صدق می کند. آیا شما بهترین بیکار عالم بوده اید؟ یعنی با تمام وجود و امکانات و توانمندی خود به دنبال پیدا کردن شغل بوده اید؟ آیا آموزشهای لازم برای کار مورد نظر (لزومان نه مورد علاقه) خود دیده اید؟ آیا همه مکانهایی که می توانید کار خود را پیدا کنید مراجعه کرده اید؟
فرض کنید شما دوست دارید صاحب یک رستوران زنجیره ای موفق شوید. ولی الان در رستورانی فقط کمک آشپز هستید؟ حال سوال این است: آیا شما بهترین کمک آشپزی هستید که می شناسید؟ اگر اینطور است پس به زودی به درجه آشپزی نائل خواهید شد. در آنجا هم اگر بهترین خود باشید بعد از مدتی سرآشپز، مدیر، شریک، صاحب رستوران خواهید شد.
یک ضرب المثل آلمانی
یک ضرب المثل آلمانی میگوید: اگر می خواهی از قایقی به قایقی دیگر بروی، ابتدا یک پایت را بگذار اگر قایق فرو نرفت، پای دیگرت را هم بگذار.
بنابراین اگر می خواهی کار ات را عوض کنی، ابتدا در کار الان ات بهترین خودت باش. بعد بخشی از وقت و نیروی ات را برای کار بعدی صرف کن. وقتی در آن کار جدید به نتایج قابل قبولی رسیدی، کار قبلی ات را رها کن.
مرحله رشد: سخت ترین مرحله در رسالت زندگی
وقتی زمین کاشت بذر خود را پیدا کردید و دانه خود را کاشتید سخت ترین مرحله کار جلوی شما قرار می گیرد.
خیلی از انسانها دقیقا رسالت زندگی خود را پیدا می کنند. ولی چون برداشت درستی از رخدادهای بعدی ندارند، آنرا نیمه تمام رها می کنند. همه فکر می کنند رسالت یعنی پیدا کردن کاری که همه جنبه های آن را دوست دارند. و می توانند به راحتی آن را انجام دهند. متاسفانه این خرافاتی بیش نیست.
زحمت و تلاش زیاد
همه کارهای دنیا جنبه های سخت، دل زننده و حوصله سر بر دارند. فوتبالیستی که زیباترین گل ها را به ثمر می رساند، تمریناتی را انجام می دهد که ما طاقت دیدن آن را هم نداریم. هنرمندی که زیباترین آثار را عرضه می کند هزاران برابر آن تمرین و تلاش کرده است.
مقابله با امواج منفی
وقتی پا در مسیر رسالت زندگی خود می گذارید انتظار تشویق و تحسین نباید داشته باشید. دیگران فقط وقتی زبان به تحسین شما می گشایند که درخت رسالت شما میوه داده است. تا قبل از آن باید انتظار انواع امواج نا امید کننده منفی را داشته باشید.
اعتماد به مسیر
در مسیر رشد درخت رسالت تان بارها شک می کنید و نا امید می شوید. چرا؟ چون مدت زمان زیادی ممکن است لازم باشد کار کنید ولی هیچ نتیجه ملموسی ندیده باشید. یا خود را با دیگران مقایسه کنید و نا امید شوید. یا بخواهید هر کاری را از ابتدا عالی انجام دهید. بنابراین باید مانند سربازی که در دل تاریکی صرفا با اعتماد به دستور فرمانده اش جلو می رود، با اعتماد به راهی که انتخاب کرده اید صرفا به مسیر خود ادامه دهید.
آخرین مقاومت ها
قبل از رسیدن به پیروزی و کسب نتایج عالی همیشه بیشترین مقاومت ها وجود دارد. یعنی جاییکه یک تار مو با موفقیت فاصله دارید شدیدترین ضربه ها را باید متحمل شوید. شما نمی دانید چقدر به پیروزی نزدیک هستید و صرفا به سخت شدن شرایط توجه دارید. ولی اگر تحت هیچ شرایطی دست از کار نکشید از این مرحله هم عبور می کنید و شاهد پیروزی می شوید.
مرحله برداشت: فراوانی محصول رسالت زندگی
مرحله آخر که برداشت است جایی است که رسالت شما در مورد دیگران شروع می شود. برداشت محصول زمان فراوانی است. شما به آنچه می خواهید در رسالت خود رسیده اید.
اینجا باید الهام بخش دیگران شوید و به آنها یاد دهید به دنبال رسالت خود بروند. دست آنها را بگیرید و کمک شان کنید. میوه درخت رسالت شما بذر آنها خواهد بود.
این مقاله را هم از دست ندهید: معنای زندگی و راههای جستجوی آن
دیدگاهتان را بنویسید