موانع بیرونی موفقیت
ما انسانها معمولا دنبال موانع بیرونی برای عدم موفقیت خود میگردیم. اینکه خوششانس نبودهایم، خانواده کاری برایمان نکرده، در کشور خوبی بدنیا نیامدهایم، نسل سوخته فلان دهه هستیم، امکانات نبود و هزار بهانه دیگر. شاید بتوان بطور کلی یک ملت را در دورههای مختلف با هم مقایسه کرد و دوران اوج و فرود برایش مشخص کرد. حتما در دورههای اوج شرایط برای به بار آوردن استعدادها مساعدتر و انسانهای موفق بیشتری در آن جامعه وجود خواهد داشت. چنانکه در چند قرن اخیر در غرب اینطور بوده و قبل از آن در دنیای اسلام و خاور میانه.
موانع بیرونی لزوما سد راه موفقیت نیست
ولی موانع بیرونی لزوما نمیتواند دلیل و بهانه عدم موفقیت یک فرد باشد. چنانکه در هر شرایطی همواره کسانی هستند که بهترین عملکرد را از خود نشان میدهند. دکتر ویکتور فرانکل روانشناس اتریشی که در اردوگاههای کار اجباری نازیها زندانی بود، در یکی از بدترین شرایطی که یک انسان میتواند تجربه کند به کشفی رسید که آن را به نام آخرین آزادی انسان نامید. او در کتاب ارزشمند خود، انسان در جستجوی معنا، میگوید با اینکه شرایط بسیار سخت اردوگاهها برای همه تقریبا یکسان بود، ولی واکنش زندانیان متفاوت بود. شکنجه و شرایط سخت برخی را به انسان بدتری تبدیل میکرد. در مقابل کسانی هم بودند که در همین شرایط به انسان بهتری تبدیل میشدند.
البته میتوان گفت ویکتور فرانکل تدوینگر این نظریه بود. چرا که قبل از او نیچه فیلسوف آلمانی هم این موضوع را بیان کرده بود. جمله ای از نیچه به جا مانده که میگوید هر مشکلی که انسان را نکشد او را قویتر میکند. یا در یکی از کتابهایش به نام اراده قدرت میگوید: برای آن دسته از انسانها که برایم مهماند آرزوی درد و رنج، اندوه، بیماری، بدرفتاری و بیآبرویی میکنم. این حقیقت نشان میدهد ما میتوانیم به شرایط به طور متفاوت پاسخ دهیم. یعنی از سختی، رنج و شرایط نامساعد استفاده کرده و رشد کنیم.
ما می توانیم در مقابل شرایط بیرونی متفاوت عمل کنیم
البته ما مختاریم به تجربه های منفی، هم پاسخ منفی و هم مثبت دهیم. بنابراین صرف شرایط سخت یا مشکلات نمیتواند ما را انسان قوی تری کند. ما اگر تسلیم شرایط ناخواسته بیرونی شویم آن سختی کمکی به ما نمیکند. مثلا در نظر بگیرید بچهای که در خانوادهای فقیر به دنیا میآید تمام سختیهای یک زندگی فقیرانه را تحمل میکند ولی تلاشی برای تغییر آن زندگی نمیکند. یا در محلههای حاشیه شهرها که ساکنان سطح زندگی و فرهنگی پایینی دارند، اغلب بچهها همان بدرفتاری که با آنها شده را بعدا تکرار میکنند. ولی هستند کسانی که خود در آن محلهها بزرگ شدهاند ولی بعدا ناجی مردم خود میشوند. یعنی نه تنها شرایط بد بر آنها تاثیر منفی نگذاشته که برعکس آنرا اهرمی برای موفقیت خود کردهاند.
متاسفانه حقایق ارزشمندی مانند این در هیچ کتاب درسی یا سیستم آموزشی ما گنجانده نشده است. بنابراین اگر در کودکی والدین این موضوع را به ما نگویند یا خودمان به آن پی نبریم ممکن است حداقل تا بزرگسالی از آن غافل باشیم. چنانکه همین الان اکثریت مردم دلایل عدم موفقیت خود را در عوامل بیرونی همچون شرایط روز، جامعه، سیستم اداری، دولت و غیره جستجو میکنند. حتی اگر بپذیریم چنین چیزی درست است نه قادر به تغییر عوامل بیرونی هستیم و نه کمکی به ما میکند.
دیدگاهتان را بنویسید