مهارت ارتباطی: ادراک
ادراک یعنی آنطور که هر کدام از ما دنیا را درک می کنیم
احتمالا شما هم داستان فیل مولانا را شنیده باشید که چند نفر در تاریکی شب از هندوان خواستند اجازه دهند فیل را ببینند و هرکس با کشیدن دست بر بدن حیوان آن را به چیز تشبیه کرد.
آنکه پا را لمس کرده بود گفت شبیه ستون است،
کسی که گوش را لمس کرده بود، گفت شبیه بادبیزن است،
آنکه خرطوم را لمس کرده بود، گفت شبیه ناودان است و همینطور الی آخر.
داستان فیل مولانا استعارهای از شناخت یا ادراک ما از دنیا است.
هر کدام از ما دنیا را به شکل خیلی محدود و متفاوت از دیگران درک میکنیم. این تفاوت ادراکی هم باعث ایجاد مشکلات ارتباطی با همدیگر می شود.
چرا ادراک هر انسانی از دنیا متفاوت است؟
چون مغز ما توان دریافت تمام اطلاعات محیط را ندارد. از میلیونها واحد اطلاعاتی که در آن واحد در محیط اطراف ما وجود دارد مغز فقط قسمت بسیار ناچیزی از آن را با حواس پنج گانه دریافت میکند. بعد آن را فیلتر کرده و به حافظه کوتاه مدت میدهد که آن هم بخش اعظم آن را کنار می گذارد و مقدار ناچیزی از آن را به حافظه بلند مدت میسپارد.
اینکه فرد تصمیم بگیرد چه اطلاعاتی را در مغز خود ذخیره کند تحت تاثیر عوامل متفاوت فراوانی است. مجموعهای از عوامل شامل خانواده، جامعه، آموزش، رفاه، تحصیلات، مکان، زمان، حوادث، رخدادها، بیماریها و عوامل بیشمار دیگر است که دست به دست هم میدهد تا محتویات مغز او را بسازد. در نتیجه هر کس که پا در این دنیا میگذارد از بدو تولد تا پایان عمر تجربیات متفاوت و منحصر به فردی خواهد داشت که برای هیچکس دیگری به همان صورت رخ نمیدهد.
این عوامل باعث می شود فرد افکار، باورها، طرز فکر، نگرش، جهان بینی، خواسته، آرزو و در نهایت
دنیای مطلوبی دارد که شبیه هیچ کس دیگر نیست.
نتیجه اینکه ما در مواجه با فردی دیگر تقریبا اطلاعی از دنیای او نداریم و نمیتوانیم ادراک او از دنیا را به درستی درک کنیم. در نتیجه دست به دامن قضاوت میشویم و با صفتی او را توصیف میکنیم.
نحوه واکنش ما به تفاوتهای ادراکی
این تفاوت دنیای درون مغز انسانها باعث میشود هرکس از دنیای مغز خود به دنیا نگاه کند و انتظار داشته باشد دیگران هم مثل او دنیا را درک کنند. وقتی نمیتوانیم دلیلی برای رفتار دیگران پیدا کنیم دست به دامن قضاوت کردن میشویم. دیوانه، بیشعور، پررو، بیجنبه، احمق، بیملاحظه، مغرور، و هزاران صفت منفی و مثبتی که برای توصیف دیگران به کار میبریم. حال سوال این است که وقتی توانایی درک ادراک دیگران را نداریم و حق نداریم آنها را قضاوت کنیم چه کار باید بکنیم؟
چطور دیگران را بهتر درک کنیم؟
وقتی از فردی رفتاری سر میزند که از نظر ما نادرست، ناشایست یا قابل ادراک نیست، این پاسخها به ما کمک زیادی میکند:
- من از گذشته او خبر ندارم. اگر بدانم چطور بزرگ شده است بجای تنفر برای او دلسوزی هم بکنم.
- از خواسته اکنون او هم خبر ندارم. اگر خلاف میکند یا قانون را رعایت نمیکند شاید مسالهای اورژانسی دارد که برایش مهم است.
- شاید او توان گفتن آنچه میخواهد را ندارد. خیلی از ما نمیتوانیم خواستهمان را شفاف و راحت بگوییم.
- احتمالا شانس آموزش نداشته است. کسی به او یاد نداده است رفتار درست را انجام دهد.
- یا نمیداند یا نمیتواند. نمیداند یعنی آگاهی ندارد، نمیتواند زمانی است که میداند ولی توان انجام آن کار را ندارد مانند زمانی که فرد به انجام کار مضری اعتیاد دارد.
- نهایتا اینکه او ادراک او از دنیا با من متفاوت است.
دیدگاهتان را بنویسید