حفظ انگیزه در کار و زندگی
انگیزه به زبان ساده یعنی تمایل به انجام کار. همه میخواهند این تمایل را داشته باشند ولی موفق نمیشوند. به راستی چرا گاهی اشتیاق برای انجام کارهایمان داریم ولی گاهی نداریم.
انگیزه بیرونی
میتوان گفت بیشترین مشکل ما در برداشتی است که از انگیزه داریم. تقریبا اغلب آدمها فکر میکنند باید عاملی در دنیای بیرون انگیزه را در آنها ایجاد کند. همین برداشت هم باعث شده است که حجم عظیمی از کتاب، فیلم، آموزش و سخنرانی انگیزشی در چند دهه اخیر تولید شود و کماکان هم میشود. در ادبیات روانشناسی به این انگیزه بیرونی گفته میشود. داستان موفقیت دیگران را در یک کتاب، فیلم یا سخنرانی انگیزشی میشنویم انگیزهمان بالا میرود ولی زود از بین میرود. مثلا کسی که در یک سخنرانی انگیزشی شرکت میکند آن روز کاملا شارژ است. در روزهای بعد از انگیزه ایجاد شده کاسته میشود و تا پایان هفته دیگر چیزی از آن نمانده است.
انگیزه طبیعی
ما بصورت طبیعی هم در طول روز زمانهایی انگیزه بیشتری داریم:
وقتی خبر خوبی میشنویم
کارهایمان به نتیجه میرسد
پاداش یا هدیه ای از دیگران میگیریم
وقتی هوا خوب است
در طبیعت و مکانهای خوش آب و هوا هستیم
وقتی با آدمهایی که دوست داریم همنشین هستیم
برعکس آن هم وجود دارد:
هنگامی که بیمار هستیم و حالمان خوب نیست
وقتی شرایط زندگی سخت میشود یا کارهایمان به نتیجه نمیرسد
زمانی که در کنار یک آدم منفیبین هستیم که مدام غر میزند
سطح انگیزه ما پایین میآید.
البته اینها عوامل بیرونی است که خیلی در کنترل ما نیست.
کارهای انگیزه کش
ولی حتی خودمان نیز میتوانیم باعث کاهش انگیزهمان شویم. مثلا:
مقایسه
ما معمولا خود را با کسانی مقایسه میکنیم که از ما عملکرد بهتری دارند. مثلا همکلاسیای که نمرات بهتری میگیرد یا همسایهای که رفاه بیشتری دارد. مقایسه یاعث سرخوردگی و از دست دادن انرژی می شود.
اهداف غیر قابل دسترس
وقتی اهداف غیر معقول و دور از دسترس برای خود تعیین میکنیم و مدام توجهمان به آن هدف است هم انگیزهمان پایین میآید. چون نمیتوانیم به آنچه هدفگذاری کردهایم برسیم یا از آن عقب هستیم.
توجه بیش از حد به نتایج
مثلا کسی که دارد مهارتی مثل نواختن یک ساز موسیقی را یاد میگیرد، اگر بجای توجه به رشد خود به نتایج توجه کند ناامید میشود. چون همچنان نمیتواند مانند یک نوازنده چیره دست بنوازد.
چطور انگیزه مان را بالا ببریم؟
شاید مهمترین نکته این است که انگیزه بعد از اقدام میآید نه قبل از آن.
اول اقدام
مثلا شما منتظرید میل به کار در شما بوجود بیایید تا آن کار را شروع کنید. ممکن است هیچوقت این میل پیدا نشود. ولی وقتی دست به اقدام میزنید و شروع میکنید اشتیاق در شما ایجاد میشود. میتوان گفت انگیزه به حرکت وابسته است.
توجه به ارزشها بجای اهداف
نکته دوم توجه به رشد و ارزشها به جای نتایج و اهداف است. ازشها آن اصول بنیادین زندگی ما هستند که بالاترین اهمیت را در نظام فکری و عمل ما دارند. اگر کاری نتیجه نداد ببینید طبق ارزشهایتان بوده است؟ یا رشدی داشتهاید؟ خیلی از کارها بصورت آنی برای ما نتیجه ندارند ولی چون بر ارزشهای مال منطبق هستند حال ما را خوب می کنند. مانند کمک به دیگران.
کوچک کردن کارها
نکته آخر هم کوچک کردن کارها است. اهداف بزرگ باید به کارهای کوچک و قابل انجام خرد شود تا اشتیاق انجام آن در شما ایجاد شود.
این مطالب بهبود من را هم از دست ندهید:
دیدگاهتان را بنویسید